كتوني
پرهام خان حالا ديكه ميتونه با كتوني كه براش خريديم كامل راه بره و ما ديشم عروسي دعوت بوديم جاتون خالي بعد آقا پرهام شروع كرد به راه رفتن دور ميز گفتم بابا دورتر نري اما وروجك رفت سمت سن اما فكر كنم اونجا صداي مستقيم باند گرفتتش باگريه از اون در رفت بيرون منم دنبالش تا بغلش كردم آروم شد اما بازم دوباره كار خودش رو كرد با اطمينان بيشتر آفرين كم نمياره پسرم
نویسنده :
محمد جلیلی
14:04